ستایش (نقاشی من)
نامت را به زبان میزنم
ای خالق هستی
ای آفریننده تمامی جسم های زنده
ای بخشنده روحها ، جانها ، جسمها ، عشقها ، پاکیها
آیا نوای این موجود فانی را میشنوی
من این سخنان رو برای وجودت مینوازم
من برایت زبانم را در آن صفحه سفید آشکار میکنم
داستان عجیبیست انس گرفتنم و نقاشی رویاهام از طبیعت وجودت
هر روز این کتاب من و کس های دیگر را روشن میکنی
و گرمای خاصی در باغچه ام میکاری
که نام این کارت را ( خورشید نهادی )
مانند یک عاشق ، یک مهبت مادرانه
مرا لمس و نوازش میکنی که نام این کارت را
( باد نهادی )
در تمام درازی سیاهی آسمان، زیبایی روی تو هست
که تمام نقاط هستی را روشن نگه میدارد و محو میکند
که نام زیبایی را ( ماه نهادی )
و بوی تو هر بار میفهمم که هوشم را در عالم خواب باقی میگذارد که نام این عطر تنت را
( گل نهادی )
تو همان پشتوانه پدرانه ، مقاومت و دفاع برادرانه هستی که به قلب ندیدم که این پشتوانه و مقاومت مانند برگ خزان باشد که نام این کارت را ( کوه ) نهادی
شفافی و بی ریا و پاکی که از طرف تو به من حس میشه و زنده ای که در آن نفس میکشد و زمانه را میگذراند
نام این کارت را ( آب ) نهادی
ای میترای من ، ای نسیم من ، ای گل من ، ای کوه من ، ای ماه من ، ای پاک من
تو رو در خلقت هایت نقاشی میکنم
اگر این دو جنس دو همشکل
اگر این خواهر های تنی یک رسم تو را نمی کشند نقاشی
بلکه این قلب تو رو را رنگارنگ میکشد
(مبینا فردوسی)
ای خالق هستی
ای آفریننده تمامی جسم های زنده
ای بخشنده روحها ، جانها ، جسمها ، عشقها ، پاکیها
آیا نوای این موجود فانی را میشنوی
من این سخنان رو برای وجودت مینوازم
من برایت زبانم را در آن صفحه سفید آشکار میکنم
داستان عجیبیست انس گرفتنم و نقاشی رویاهام از طبیعت وجودت
هر روز این کتاب من و کس های دیگر را روشن میکنی
و گرمای خاصی در باغچه ام میکاری
که نام این کارت را ( خورشید نهادی )
مانند یک عاشق ، یک مهبت مادرانه
مرا لمس و نوازش میکنی که نام این کارت را
( باد نهادی )
در تمام درازی سیاهی آسمان، زیبایی روی تو هست
که تمام نقاط هستی را روشن نگه میدارد و محو میکند
که نام زیبایی را ( ماه نهادی )
و بوی تو هر بار میفهمم که هوشم را در عالم خواب باقی میگذارد که نام این عطر تنت را
( گل نهادی )
تو همان پشتوانه پدرانه ، مقاومت و دفاع برادرانه هستی که به قلب ندیدم که این پشتوانه و مقاومت مانند برگ خزان باشد که نام این کارت را ( کوه ) نهادی
شفافی و بی ریا و پاکی که از طرف تو به من حس میشه و زنده ای که در آن نفس میکشد و زمانه را میگذراند
نام این کارت را ( آب ) نهادی
ای میترای من ، ای نسیم من ، ای گل من ، ای کوه من ، ای ماه من ، ای پاک من
تو رو در خلقت هایت نقاشی میکنم
اگر این دو جنس دو همشکل
اگر این خواهر های تنی یک رسم تو را نمی کشند نقاشی
بلکه این قلب تو رو را رنگارنگ میکشد
(مبینا فردوسی)
- ۲.۱k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط